کد مطلب:211855
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:237
درسی هم برای ما
نقل شده است: امام جعفر صادق (علیه السلام) غلامی داشت كه همیشه و در همه جا، همراه ایشان بود، روزی آن غلام با امام (علیه السلام) به مسجد رفت، امام (علیه السلام) داخل مسجد شد و غلام استر ایشان را نگه داشت تا از نماز بیایند؛ چند نفر از اهل خراسان از آن مسیر می گذشتند، یكی از آنها به غلام رو كرد و گفت: ای غلام! میل داری كه از آقای خود، امام صادق (علیه السلام) خواهشی كنی كه من به جای تو، غلام آن حضرت باشم و در عوض، آن همه مال و دارایی خود را به تو ببخشم.
غلام گفت: این مطلب را با امام خود بازگو می كنم و به خدمت امام رفت و عرض كرد: فدایت شوم! شما خدمت مرا
[ صفحه 55]
نسبت به خود می دانی؛ پس هرگاه حق تعالی خیری را برای من رسانیده باشد، شما منع خواهید كرد؟
فرمود: «من آن را به تو خواهم داد»؛ سپس غلام قصه ی خود و آن مرد خراسانی را برای امام نقل كرد.
آن گاه حضرت فرمود:«اگر تو در خدمت بی میل شده ای و آن مرد، راغب به خدمت ماست، ما قبول می كنیم.»
غلام از خدمت امام خارج شد و خواست كه برود، امام او را طلبید و فرمود: «به جهت طول خدمت تو، نزد ما، یك نصیحت به تو می كنم، آن وقت اختیار داری هر كاری كه می خواهی، انجام دهی، آن نصیحت، این است: وقتی روز قیامت شود، حضرت رسول (صلی الله علیه واله) به نورالله آویخته باشد و امیرالمومنین (علیه السلام)، دست در دست رسول خدا (صلی الله علیه و اله) و ائمه (علیهم السلام) دست در دست علی (علیه السلام) و شیعیان ما، دست به دست ما داخل شوند در جایی كه، ما داخل شویم و وارد شوند آن جا كه ما وارد شویم».
غلام وقتی این سخنان گهربار را از امام صادق (علیه السلام) شنید از تصمیم خود منصرف شد و غلام ایشان، باقی ماند؛ امام نیز
[ صفحه 56]
دستور داد تا به آن غلام، هزار اشرفی بدهند. [1] .
ای كاش خداوند توفیق غلامی ائمه ی هدی (علیهم السلام) را نصیب ما هم می كرد، ای كاش!
[ صفحه 57]
[1] منتهي الآمال.